آخر آقا شنیده ام
🕊نامه محرمانه یک طلبه👤
بسم الله الرحمن الرحیم
خواستم این نامه را برای مادرتان بنویسم اما فکر کردم پیش مادر اندک آبرویی دارم که اگر از دستم برود هیهات برمن! آبرویم می رود اگر حال و روزم را بداند؛ پس به قربان تو مولا ، نبری حال ایام مرا پیش مادر!
جان مادر!
جان این تن!
آخر آقا شنیده ام #طلبه_ها_رابطه_ی_عجیبی_با_مادر_سادات_حضرت_زهرا_دارند…
شنیده ام که طلبه ها به حال حضرت مادر حساسند…
پس مولا، این من و این تو!
در این غروب جمعه…
در این وقت…
در این ثانیه های عمر ازلی
چه فنایم، به دادم تو برس!
✍ نه من زندانی ام و نه تو زندانبان.
من آزادم و تو آزادگی من!
نمی دانم اجابت کدام نذر بودم و چه کسی به سمتت کفشهایم را جفت کرد.
میدانم که گاهی بدجور خاک برسری میشوم…
غرق این همه گناه….!
من؟؟؟؟؟
منی که در دید همه چه خوب طلبه هستم انگار… هیهات!
تو مرا پس نزنی یوسف زیبای زهرا…
پیش شما که دیگر نمی توانم قمپز درکنم؟
منی که حتی پیش خودم به خودم شک میکنم با این همه ترک های بندبند بندگی…
آقا اصلا بیخیال نامه نوشتن…
چشمهایم انگار هوای باران کرده…
تو حلالم کن.. حلال این طلبه ات را…
اللهم عجل الولیک الفرج…ان شاءالله
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️
#کاش_طلبه_ای_حقیقی_بودیم :|